ترمه نراقیترمه نراقی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

ترمه مامان و بابا

اولین باری که اومدی شرکت ماماش

سلام ترمه مامان چهارشنبه تاریخ 11/3/90 مامان جون با خاله لادن اینها رفت شمال و شهره جون هم سر کار بود مجبور شدم مجوز بگیرم و شمارو بیارم شرکت من صبح رفتم سر کار ساعت 10.30 بود که بابائی مهربون شمارو آورد پیش من ،مامانی درست مثل 1 عروسک شده بودی اول  رفتیم پیش مدیر حراست ،شمارو بغل کرد برد تو اتاقش سر جاش نشوند و شما هم خود جاکن بهش می گفتی عمو خلاصه اومدیم بالا همه  از دیدن شما ذوق زده شده بودن و میگفتن این عین عروسکه بعدش خاله مریم اومد و با هم رفتیم ساختمون بالا کلی ازت عکس انداختن و تو همه عکسها شما کاملا ژست میگرفتین ، برام خیلی جالب بود، با هیچکس غریبی نکردی هی بچه های شرکت اجازه میگرفتن تا  از شما عکس بندازن حتی اونهائ...
17 خرداد 1390

باباش

مامان فرفری چقده موهای جمع شده به شما می یاد دیشب چرا ساعت 3.5 صبح بیدار شدی و گفتی باباش واستادی سر جات تا بابائی مهربون عشق ما بیاد و پیش شما بخوابه شما هم که خیالت از بودن بابا راحت شد زودی خوابیدی راستی مامانی فردا مجوز گرفتم که بیائی شرکت پیش مامانی قررررررررررربونت
10 خرداد 1390

باباش نیشت،ماماش ایناش

سلام عزیز دلم مامانی صبح روز جمعه 30/3/90 وقتی از خواب بیدار شدیم 15 جای بدنت خال خالی شده بود اول فکر کردم پشه خوردتت ولی شنبه شد 25 تا با بابا رفتیم پیش دکتر باوریان اول از دور دید گفتش که آبله مرغون ولی وقتی نزدیک شد و معاینه کرد گفت شک دارم 2 روز دیگه رفتیم گفت نیست ولی مامانی زخمات عین آبله مرغون جاش هم همین جور پنج شنبه هم 6/3/90 رفتیم واکسن 1.5 سالگیت رو زدیم خیلی درد داشتی تمام پنجشنبه گریه کردی خوابیدی و تب داشتی جمعه هم بهتر شده بودی ولی پات درد میکرد قربونت برم مامان تازگی ها تا ماشین پلیس رو میبینبی صداشو در می اری و صدای کلاغ و گربه و اسب و گاو و گوسفندوبوقلمون و سگ هم بلدی و 2 جمله 2 کلمه ای پشت هم میگی باباش نیشت ماماش این...
9 خرداد 1390
1